آخرین میخ بر تابوت : خانوادهای برای داشتن یک زندگی آرام به «تاماراک»، فلوریدا، نقل مکان کردهاند اماوقتی که پسر خانواده با بچههای همسایه دوست میشود، رویای زندگی آرام به یک کابوس تبدیل میشود.رفته رفته روابط دو همسایه با همدیگر بسیار تیره و تار میشود و سرانجام به یک خشونت وحشتناک در هالووین منتهی میشود.
سگ های جهنمی : یک خانوادهی جوان به «دیتون»، اوهایو، نقلمکان میکنند و زنی که همسایهی آنهاست با گرمی از آنها استقبال میکند و به آنها خوشآمد میگوید. اما کم کم دربارهی همه چیز میان آنها اختلاف بهوجود میآید، از رفتار با حیوانات خانگی گرفته تا بچهها… و این اختلافها سرانجام به یک خشونت و برخورد مرگبار میانجامد.
همسایه جانی : یک خانوادهی جوان به منطقهی «لانگبوت کی» در فلوریدا آمدهاند تا زندگی بهتری تجربه کنند. اما وقتی که خانم همسایه که روانشناس است کشف میکند که مرد خانه ممکن است یک جانی باشد، تلاش میکند دربرابر او از خودش محافظت کند که این کار عواقب بدی به بار میآورد.
تونل نفرت : یک زن جدی و کوشا و یک مرد بلندپرواز با همدیگر همسایه میشوند و هردوی آنها تلاش میکنند تا خانههایشان را بازسازی کنند و خانههای باشکوه و زیبایی برای خود بسازند اما کمکم میان آنها تنش به وجود میآید و سرانجام به فاجعهی حیرتانگیز یک قتل منتهی میشود.
همسایهات را بسوزان : در منطقهی زیبا و آرام «آلدن»، نیویورک، خواهر و برادری در همسایگی هم زندگی میکنند. اما وقتی برادر ولخرج آنها هم به خانه بازمیگردد تنشهایی میان آنها به وجود میآید. به زودی همهی اعضای خانواده به جان هم میافتند تا اینکه سرانجام این ماجرا با یک شلیک تمام میشود.
سوءتفاهم مرگبار : یک مادر مجرد و چهار فرزندش، خانهی مناسبی در «نیواورلئان» پیدا کرده اند، و خانوادهی خوبی هم در همسایگی آنها زندگی میکنند. همه چیز خوب است تا وقتی که یک دزدی در خانهی همسایه اتفاق میافتد و باعث سوءتفاهم میان دو همسایه میشود و در نهایت این موضوع با یک اتفاق هولناک خونین پایان مییابد.
بابا تفنگ دارد : یک افسر پلیس که یک پدر مجرد هم هست، از همسایههای خوب و مهربانش میخواهد که در نگهداری از دخترش به او کمک کنند. اما وقتی دختر پلیس یکی از همسایه ها را متهم میکند که او را مورد آزار قرار داده، میان آنها درگیری پیش میآید که در نهایت به خونریزی منتهی میشود.
کابوس در همسایگی : در «نیو برایتون، مینهسوتا» دو همسایه خوب در کنار هم زندگی میکردند تا اینکه یکی از آنها توسط گوزنی که همسایهی دیگر در خانهاش نگهداری میکرده به بیماری «لایم» مبتلا میشود. سرزنشها به تدریج باعث ایجاد خصومت میان این دو همسایه میشود و سراتجام این درگیریها به شلیک، جراحت و مرگ منتهی میشود.
شب جهنمی : دو زوج جوان در یک مجموعه آپارتمانی در «آیداهو» زندگی میکنند اما یکی از همسایهها نمیتواند صدای بلند موسیقی و سگ همسایه دیگر را تحمل کند. کمکم میان آنها تنش بهوجود میآید تا اینکه سرانجام به برخورد خشونتبار میان آنها منتهی میشود.
آتش خشم : در «لومپیکو»، کالیفرنیا، جروبحث بر سر استفاده از یک جاده، دو مرد همسایه را به جان هممیاندازد. درگیری آنها از تهدید و خسارت رساندن به خانههای یکدیگر شروع می شود و در نهایت به یکی از هولناکترین قتل هایی که تا به حال در آن منطقه رخ داده، منتهی میشود.
ورودی مرگ : در تپههای روستایی «کارمل کانیون» کالیفرنیا، یک وکیل به نام «مل گریمز» و همسرش، «الیزابت لایو» در خانهی رویاییشان زندگی میکنند: خانهای کوهستانی که سگ خانواده میتواند آزادانه در زمینهای اطراف آن بدود و آنها میتوانند در دل طبیعت با فرزندانشان دیدار کنند.
پس از آن، یک مهندس سالخورده به نام «جان کنی»، به خانهی کنار جادهی مشترک، نقل مکان میکند. خانوادهی «گریمز» به او خوشآمد میگویند و همه چیز به خوبی آغاز میشود. اما روابط میان این خانواده بوهمیایی و «کنی» با اخلاق سختگیرانه، کمکم با مشکلاتی روبرو میشود. آنها بر سر تعمیر پل مشترک و همچنین حیاط بههمریخته و حیوانات خانگی بدون قلاده و همچنین دسترسی به تکه زمین مشترک، که «کنی» آن را متعلق به خودش میداند، با همدیگر مشکل پیدا میکنند.
تنش میان آنها افزایش پیدا میکند و مداخلهی پلیس برای برقراری آشتی دادن آنها، فایدهای ندارد. در یک شب گرم، آنها دوباره با همدیگر درگیر می شوند که پایان آن با شلیک گلوله، خون و مرگ همراه است…