نبرد آردنن : در سال ۱۹۴۴ آدولف هیتلر برای آخرین بار تلاش میکند تا سرنوشت دومین جنگ جهانی را تغییر دهد و با آخرین مهمات و نیروهایش، دست به آخرین قمار جنگیاش بزند.
رهبری نیروهای المانی به عهدهی فیلد مارشال «والتر مدل»، یک کماندوی جنگی بیرحم و وفادار به هیتلر است. با وجود این که این ژنرال، طرح هیتلر را بسیار بلندپروازانه میداند و به او پیشنهاد میکند نیروهایش نزدیکتر به خانه باقی بمانند تا بتوانند در عملیاتهایی محدود، به نیروهای متفقین ضربههایی وارد و آنها را پراکنده کنند اما هیتلر بازهم با یک تصمیمگیری اشتباه و خودرایی دیگر اصرار دارد که عملیات انجام شود.
ژنرال آلمانی سربازان و نیروهای زرهی خودش را برای حمله به نیروهای آمریکایی به فرماندهی ژنرال «عمر برادلی» که در موضع ضعیفی قرار دارد، به صورت کالا استتار شده از جنگل عبور میدهد.
اگر هیتلر در این تهاجم موفق به نفوذ شود و بتواند ژنرال آمریکایی را شکست دهد، ممکن است این پیروزی، شکست متفقین را در حمله به آلمان در پی داشته باشد.
نبرد کورسک : در سال ۱۹۴۳، نیروهای آلمان و شوروی در نزدیکی شهر کورسک در خاک اتحاد جماهیر شوروی، برای بهدست گرفتن کنترل جبههی شرق میجنگند.
رهبری نیروهای آلمانی را فیلدمارشال «فون مانشتاین»، یک نخبهی اشرافی طراحی عملیات نظامی به عهده دارد. در مقابل او و آنسوی جبهه نبرد، ژنرال «گئورگی ژوکوف» قرار دارد: بیرحم، خودرای و خطرناک.
هیتلر، پیشوای آلمان نازی، متقاعد شده بود که سلاحهای ویژه و جدید آلمان یعنی تانکهای «تایگر» سرنوشت جنگ را به نفع آلمان تغییر خواهند داد و اصرار داشت که «مانشتاین» حمله را به تاخیر بیندازد تا تانکهای جدید از راه برسند.
«ژوکوف» از تاخیر نیروهای آلمانی استفاده کرد و لایههای دفاعی محکمی ایجاد کرد تا سرنوشت جنگ را تغییر دهد.
سرانجام دو ارتش با تانکهایشان در بزرگترین نبرد تانکها در طول تاریخ با هم رودر رو شدند… نتیجه این جنگ، مسیر جنگ را تغییر داد.
نبرد استالینگراد : در سال ۱۹۴۲ آلمانیها به اتحاد جماهیر شوروی حمله میکنند و هیتلر تصمیم دارد استالین گراد را اشغال کند؛ شهری که نام دشمن او را روی خود دارد: ژوزف استالین!
فرماندهی نیروهای آلمانی را ژنرال فریدریش پائولوس به عهده دارد؛ او یک جنگجوی دقیق است. در طرف مقابل او ژنرال ارتش شوروی، واسیلی چوئیکوف قرار گرفته. او یک جنگجوی سرسخت و بیرحم است.
ژنرال پائولوس متقاعد شده بود که به زودی شهر را به زانو درخواهد آورد. اما تخریب بناهای شهر استالینگراد به دست آلمانیها، در حقیقت به عاملی تهدیدکننده یرای خودشان تبدیل شد چراکه تکتیراندازها میتوانستند در خرابهها پنهان شوند و سربازان را هدف بگیرند. و مهمتر از آن فضای کافی برای مانور تانکهای ارتش در بین خرابهها وجود نداشت و به این ترتیب جنگ تبدیل به یک نبرد خیابانی تنبهتن شد که در آن نیروهای آلمانی حتا برای تسخیر یک ساختمان باید وقت زیادی صرف میکردند.
سر انجام با استفاده از شعلهافکن، آلمانیها موفق میشوند کنترل نود درصد شهر را بهدست بگیرند، در حالی که آلمانیها کنترل نود درصد شهر را در دست داشتند، روسها برای محاصره کردن آلمانیها دست به یک ضد حمله از جناحهای راست و چپ میزنند.
فرمانده برای عقب نشینی تعلل میکند و منتظر دستور هیتلر میماند، اما از طرف هیتلر دستوری نمیرسد و زمستان سخت استالینگراد هم عرصه را بیشتر بر آنها تنگ میکند و پائولوس، فرماندهی نیروهای آلمانی حالا باید سختترین تصمیم زندگیاش را اتخاذ کند…
نبرد العلمین : در سال ۱۹۴۲ دو تن از کاریزماتیک ترین فرماندهان تاریخ با هم رودررو میشوند: فیلدمارشال اروین رومل ملقب به روباه صحرا و ژنرال برنارد مونتگومری. آنها در یک صحرای سنگلاخی در مصر با همدیگر رودررو میشوند. در این نبرد هر کدام از طرفین قصد دارد طرف مقابل را فریب و در نبردی خونین شکست دهد.
آنها بر سر میدانهای نفتی شمال آفریقا و خاورمیانه با هم دیگر میجنگند. رومل، قصد دارد تا با تکیه بر غافلگیری، سرعت و عملیات جسورانه، تاکتیک «نبرد برقآسا» را اجرا کند اما مونتگومری تاکتیک دیگری برای این جنگ در نظر گرفته.
او تاکتیک نبرد دفاعی را اتخاذ کرده و بر روی برنامهریزی، آموزش و استفاده از تجهیزات جدید تکیه کرده.
نتیجهی نبرد رودرروی این دو فرمانده، فرصت و شانس هیتلر در شمال آفریقا را از بین میبرد و اولین پیروزی قاطع را برای بریتانیا رقم میزند.
نبرد میدوی : در سال ۱۹۴۲، نیروی دریایی بهتازگی در «پرل هاربر» ویران شده است. اما مهاجمان ژاپنی موفق نشدهاند یکی از دارایی های مهم آمریکا را نابود کنند: ناوهای هواپیمابر.
برای از بین بردن یکباره این دارایی با ارزش آمریکا، دریا سالار ژاپنی، ناگومو، نیروی دریایی قدرتمند ژاپن را به جزیره میدوی در ژاپن میبرد و تله ای برای دریا سالار آمریکایی، «فلتچر» و نیروهایش طراحی میکند.
ناگومو معتقد است که میتواند دست آخر دشمنش را شکست دهد اما نمیداند که برگ برنده در دستان «فلتچر» است چون او موفق شده رمز سری اطلاعاتی ژاپن را بشکند و از نقشهی او باخبر است.
نبرد سنگاپور : در سال ۱۹۴۱، بریتانیایی ها قدرت نظامی نیرو های ژاپنی را چندان جدی نمیگرفتند، اما پس از مواجه با یک حمله غافلگیر کننده از طرف نیروهای ژاپنی در سنگاپور که در آن زمان مانند جواهری بر روی تاج امپراطوری بریتانیا بود، نظرشان تغییر کرد…
در این برنامه تصمیمات نظامی فرمانده بریتانیایی و ژاپنی را در نبرد سنگاپور دربرابر یکدیگر در جریان جنگ جهانی دوم، مرحله به مرحله بررسی خواهیم کرد.