قسمت 1 : زوال امپراتوری روم در ارتفاع ۱۵ هزار پایی و در یکی از خشنترین نواحی زمین آغاز میشود.
۵۰ هزار جنگجوی بربر از سرتاسر جهان باستان در برابر دشمنی واحد متحد شدهاند. رهبری آنها بر عهدهی ژنرالی است که خونش او را متعهد کرده انتقام شرافت خانوادهتش را بگیرد و پیش از اینکه روم هر آنچه را سر راهش قرار دارد نابود کند، آن را از میان ببرد
قسمت 2 : کسی که اهل تمدن بزرگ یونان و روم نیست. خارجی، غریبه، یا نادان. بربرهای غرب هیسپانیا تحت محاصره هستند که روم به موطن آنها هجوم میآورد تا انتقامش را از آنها که در جنگ هانیبال نقش داشتند بگیرد. مردم لوسیتانیا که فریب وعدهی صلح را خوردهاند، به آخرین قربانیان خیانت روم تبدیل میشوند.
قسمت 3 : در قسمتهای قبل دیدید… جهان باستان دوپاره شده است. روم جاهطلب و بیرحم، خود را بر پایههای خون و شکوه بنا میکند.
بربرها متحد میشوند تا قدرت رو به رشد آن را به چالش بکشند.
قسمت 4 : جمهوری روم به امپراتوری تبدیل میشود و به سیاست رومی کردن سرزمینهایش، با هدف متمدن کردن بربرها ادامه میدهد. اما حتا «آگوستوس»، اولین امپراتور روم، از دیدن گسترش دشمنان روم در این میان ناتوان است.
آرمینیوس، پسر یکی از روسای بربرهای ژرمن، به امپراتوری تسلیم میشود و به یکی از فرماندهان عالی رتبهی بربرها در ارتش شاهنشاهی تبدیل میشود. اما وقتی او برای سرکوبی شورش به سرزمین خودش فرستاده میشود، برای تصمیمگیری میان دوراهی مانده: او نمیداند به روم وفادار باشد یا به مردم خودش…
نبرد جنگل توتبورگ برای امپراتوری روم بسیار گران تمام میشود…
قسمت 5 : مقاومت بربرها شدت پیدا میکند و به یک رویارویی میان مرگ و زندگی تبدیل میشود.
برای اولینبار قبیلههای ژرمن تحت فرمان یک رهبر به نام «آرمینوس» با هم متحد میشوند. او یک نقشهی دقیق برای حمله به نیروهای امپراتوری روم طراحی میکند تا آنها را از سرزمینشان بیرون کند و به خانهی خودشان بفرستد.
امپراتوری مجبور است برای بقا، گسترش پیدا کند و در همان حال با بربرهای سلتی که در خاک بریتانیا با شدتی بیسابقه میجنگند، مقابله کنند.
زنی به نام بودیکا رهبر «آی سینی» میشود؛ هنگامی که او و خواهرش توسط امپراتوری به شدت تحقیر میشوند، این ملکهی رزمجو تصمیم میگیرد انتقامی سخت از اشغالگران رومی بگیرد و موفق میشود قبایل سلتی را بر ضد استبداد روم متحد کند
قسمت 6 : بودیکا تلاش میکند تا با یک نقشهی وحشیانه در یکی از خونبارترین شورشهای تاریخ، روم را شکست دهد.
سرانجام قرنها مبارزهی بربرها بر ضد امپراتوری روم تاثیر خودش را میگذارد و گسترش این امپراتوری را متوقف میکند. اما یک تهدید خطرناک از سمت شرق، امپراتوری روم را دچار هرج و مرج میکند: «گوت»ها، از قبایل ژرمنی شرقی، با یک اشتباه محاسبه توسط رومیها، توانستند در نبرد آدریانوپل به سختی نیروهای رومی را شکست دهند…
قسمت 7 : امپراتوری روم قدرتمندترین امپراتوری جهان است، اما حالا به قدری بزرگ شده که بزرگی آن نقطه ضعفی برایش به شمار میرود. دور نگه داشتن خطر بربرها، هم از نظر مالی و هم نیروی انسانی، هزینههای زیادی به ارتش این امپراتوری تحمیل میکند.
روم، به دو امپراتوری جداگانه تقسیم میشود: روم شرقی و روم غربی.
آلاریک نیروهایش را به سمت دروازههای روم رهبری میکند و این یکی از مهلکترین ضربهها بر ضد این قدرت امپریالیسیتی است.
در این شرایط درحالیکه بربرها برای کشتن رومیها پیشروی میکنند، هونها، وندالها و گوتها هم به تدریج امپراتوری روم را تجزیه میکنند.
قسمت 8 : «هون»ها به عنوان یک قدرت در شرق ظهور میکنند و جهان باستان را به آشوب میکشند؛ آتیلا به قدرت رسیده و دورههایی از هرجومرج در جهت سرنگونی امپراتوری به وجود میآید. نیروهای بربر گروه گروه برای انتقام برضد روم وارد میدان میشوند و حالا آتش جنگ در جبهههای زیادی شعلهور شده.
در میانهی این آشوب و هرجومرج، «گایسریک»، آخرین رهبر بزرگ بربرها- پادشاه زیرک و حیلهگر «وندال»ها- به مهمترین فرد تاثیرگذار در سرنگونی امپراتوری روم تبدیل میشود…